پيام
+
"خاطــــرات "
اگر ميدانستم
روزي
طناب دارم خواهيد شد ،
هيچوقت
نمي ساختم تان ...

گنجي2
91/5/24
*زهرا بانو*
اين سحره .. سحربانو :))
مهديه...
زهرا در رفتم از زير کار دوباره اومدم:دي
*زهرا بانو*
چيکارت داشت مهديه !؟ :))
مهديه...
هيچي:)) لباسمو گذاشته بودم بشورم گفت پس چرا هنوز اينجاست خودش شستش:))
*زهرا بانو*
آخي .. مامانا عادتشونه .. :)) مامان من غر ميزنه اما آخر خودش انجامش ميده اون کارو :)
مهديه...
آره تو دلم گفتم تو که ميشوري خودت چرا منو صدا زدي:دييييي
*زهرا بانو*
مهديه پروئي کلا :)))))))))))))))))))
مهديه...
:)))نه پرو نيستم:))
*زهرا بانو*
هستي :))
مهديه...
نيستم ميگم بگو باشه:))
مهديه...
من ديگه واقعني رفتم خسته شدم:)
*زهرا بانو*
هستي // باشه برو :)) خداحافظت