پيام
+
درد ِ يک پنجره را پنجره ها مي فهمند
معني ِ کور شدن را گره ها مي فهمند
سخت بالا بروي ، ساده بيايي پايين
قصه ي ِ تلخ ِ مرا سرسره ها مي فهمند ...

فقط بخاطر عشقم
91/6/6

خادمة الشهدا
توت فرنگي!:)ذوعينين ميکني خواهر!ياد ِ شهيد آبشناسان افتادم!!:)
*زهرا بانو*
آخي توت فرنگي دوس داري !؟ براي خودت گلم :)) / آخي ... :)...
ص . حيدري
بسي زيباست:)
*زهرا بانو*
ممنونم صديقه :)
خادمة الشهدا
ي بار چندتا خانوم کنار هم وايساده بودن داشتن از آقاهاشون تعريف ميکردن...خانوم شهيد آبشناسان هم بوده...بعد بحث سر اين ميشه ک اگه نصفه شب بچه ها پيتزا از باباهاشون بخوان چي کار ميکنن و اينا؟!بعد يکي از خانوما ميگه همون موقع ميره براش ميخره حتي اگه سات دو نصف شب باشه...اون يکي ميگه پسرمو همون نصفه شب ميبره و هر چي بخواد براش ميخره و اينا!بعد خانوم شهيد آبشناسان ميگه آقاي ِ ما ب بچه م ميگه بابا:
خادمة الشهدا
نصفه شبه!با نفست مبارزه کن..فردا برات ميخرم...حالا منم بايد با نفسم مبارزه کنم تا فردا برم توت فرنگي بخورم:دي
*زهرا بانو*
خادمه :)))))))) حالا مبارزه كردي ؟! :دي بعدش رفتي بخري !؟
خادمة الشهدا
نه هنوزم نرفتم بخرم:)
*زهرا بانو*
:))))))))) برو بخر ...
خادمة الشهدا
هنوز در حال ِ مبارزه م:)
*زهرا بانو*
:دي بخر :)